»»» خلاصه + لینک دانلود در ادامه مطلب ...
کتاب کیمیاى محبت شرح حال شیخ رجبعلى خیاط، از عارفان بزرگ معاصر است. وى در سال 1262 در تهران متولد شد و در سال 1340 دار فانى را وداع گفت و به ملکوت اعلى پرکشید.
این کتاب نخست با نام «تندیس اخلاص» در سال 1376 توسط انتشارات دارالحدیث منتشر شده و به سبب جاذبه فراوانى که داشت، در مدتى کوتاه، 11 بار تجدید چاپ شد. سپس مؤلف کتاب، حجة الاسلام و المسلمین محمدى رىشهرى، آن را همراه اضافات و تحقیقات بیشتر به نام کیمیاى محبت به دوستداران حقیقت و عرفان و پویندگان وادى عشق تقدیم کرد که در مدت کوتاهى خوانندگان زیادى پیدا کرد.
کیمیاى محبت از یک پیشگفتار و چهار بخش تشکیل شده که در این مقاله به معرفى آن مىپردازیم.
بخش اول: ویژگىها
این بخش از هشت فصل تشکیل شده و دربردارنده زندگى، کار و فعالیت، ایثار، تعبد، اخلاق، مسئله انتظار، دیدگاه شیخ رجبعلى خیاط درباره شعر و برخى از شاعران و پارهاى از دیدگاههاى این عارف بزرگ در مسائل سیاسى و پیشگویىهاى اوست.
زندگى
در فصل نخست، ضمن داستانى از دوران جنینى شیخ، به یکى از کرامتهاى او اشاره شده است.
منزل شیخ رجبعلى خیاط بسیار محقر و ساده بود و احتیاج به تعمیر و بازسازى داشت. فرزند وى مىگوید: «هر وقت باران مىآمد، باران از سقف منزل ما به کف اتاق مىریخت.»
لباس وى بسیار ساده و تمیز بود. او در پوشیدن لباس هم قصد قربت داشت. او یک بار براى خوشایند دیگران عبا به دوش گرفت اما او را متنبه ساختند.
شیخ مىگوید:
«... شبى دیدم حجاب [نفس و تاریکى باطن] دارم و طبق معمول نمىتوانم حضور پیدا کنم... متوجه شدم که عصر روز گذشته که یکى از اشراف تهران به دیدنم آمده بود، گفت دوست دارم نماز مغرب و عشا را با شما به جماعت بخوانم. من براى خوشایند او هنگام نماز، عباى خود را به دوش انداختم...»
غذاى شیخ نیز ساده بود. او همچون مقتدایش رسول خدا صلىاللهعلیهوآله ، هنگام تناول غذا متواضعانه و رو به قبله مىنشست.
کار و فعالیت
در فصل دوم، از شغل خیاطى شیخ رجبعلى و محل کارش - که جز زمانى کوتاه، در قسمتى از منزلش بود - و همت زیاد او در کار و فعالیت سخن به میان آمده است. شیخ فردى بسیار باانصاف و قانع به حداقل دستمزد بود.
ایثار و از خودگذشتگى
در فصل سوم، از ایثار وى نسبت به افراد نیازمند و مستمند، در عین آن که خود او و خانوادهاش سخت محتاج بودند، سخن به میان آمده است. یکى از فرزندان آن بزرگوار در این باره مىگوید:
«پدرم یک شب مرا از خواب بیدار کرد و دو گونى برنج از منزل برداشتیم. یکى را من حمل کردم و دیگرى را خودش. بردیم در خانه پولدارترین فرد محل خودمان... صبح آن روز [پدرم] مرا صدا زد و گفت: محمود، یک چارک برنج نیمدانه بگیر و دو ریال هم روغن دنبه، بده به مادرت تا براى ظهر دم پختک درست کند. در آن هنگام، این گونه حرکات پدر براى من سنگین و نامفهوم بود که چرا آنچه برنج در منزل هست را به پولدارترین فرد محل مىدهد، در حالى که براى ناهار باید برنج نیم دانه بخریم؟ بعد فهمیدم این بنده خدا ورشکست شده و روز جمعه مهمانى مفصلى در خانه داشت.»
تعبد
در فصل چهارم، از طریقه سیر و سلوک شیخ رجبعلى خیاط سخن به میان آمده است. مسلک او با مسلک مدعیان طریقت بسیار متفاوت بود. او نه تنها به واجبات که به مستحبات هم اهمیت فراوان مىداد و با این که اهل مکاشفه بود، مىفرمود:
«هیچ وقت بر مکاشفه تکیه نکنید. همیشه باید رفتار و گفتار امامان را الگو قرار دهید.»
وى معتقد بود:
«هیچ چیز مثل عمل به احکام براى ترقى و تعالى بشر مؤثر نیست.»
»»» ....
ادامه مطلب ...
عید همگی شما عزیزان مبارک و طاعاتتون مقبول در گاه حق
وقت نماز عید فطر از اول آفتاب روز عید است تا ظهر.مستحب است نماز عید قربان را بعد از بلند شدن آفتاب بخوانند و در عید فطر مستحب است بعد از بلند شدن آفتاب افطار کنند و زکات فطره را هم بدهند و بعد از ان نماز عید را بخوانند.
نماز عید فطر و قربان دو رکعت است که در رکعت اول بعد از خواندن حمد و سوره باید پنج تکبیر بگوید، و بعد از هر تکبیر یک قنوت بخواند و بعداز قنوت پنجم تکبیرى بگوید و به رکوع رود و دو سجده بجا آورد و برخیزد، و در رکعت دوم چهار مرتبه تکبیر بگوید و بعد از هر تکبیر قنوت بخواند و تکبیر پنجم را بگوید و به رکوع رود و بعد از رکوع دو سجده کند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد.
در قنوت نماز عید هر دعا و ذکرى بخوانند کافى است ولى بهتر استاین دعا را به قصد امید ثواب بخوانند:
"اللهم اهل الکبریاء و العظمة و اهل الجود و الجبروت و اهل العفو و الرحمة و اهل التقوى و المغفرة اسالک بحق هذا الیوم الذى جعلته للمسلمین عیدا و لمحمد صلى الله علیه و آله ذخرا و شرفا و کرامة و مزیدا ان تصلى على محمد و آل محمد و ان تدخلنى فى کل خیر ادخلت فیه محمدا و آل محمد و ان تخرجنى من کل سوء اخرجت منه محمدا و آل محمد صلواتک علیه و علیهم اللهم انى اسالک خیر ما سالک به عبادک الصالحون و اعوذ بک مما استعاذ منه عبادک المخلصون".
نماز عید سوره مخصوصى ندارد، ولى بهتر است که در رکعت اول آن سوره"شمس" و در رکعت دوم سوره "غاشیه" را بخوانند، یا در رکعت اول سوره "سبح اسم" و در رکعت دوم سوره "شمس" را بخوانند.
مستحب است در نماز عید بر زمین سجده کنند و در حال گفتن تکبیرها دستها را بلند کنند و نماز را بلند بخوانند.
بعد از نماز مغرب و عشاى شب عید فطر و بعد از نماز صبح و ظهر و عصر روز عید و نیز بعد از نماز عید فطر مستحب است این تکبیرها را بگویند:"الله اکبر الله اکبر لا اله الا الله و الله اکبر الله اکبر و لله الحمد الله اکبر على ما هدانا".
حَمِدتُ مَن عَظُمَت مِنَّتُهُ، وَ سَبَغَت نِعمَتُهُ، وَ سَبَقَت رَحمَتُهُ، وَ تَمَّت کَلِمَتُهُ، وَ نَفَذَت مَشیَّتُهُ، وَ
بَلَغَت حُجَّتُهُ، و عَدَلَت قَضیَّتُهُ، وَ حَمِدتُ حَمَدَ مُقِرٍّ بِرُبوبیَّتِهِ، مُتَخَضِّعٍ لِعُبودیَّتِهِ، مُتَنَصِّلٍ مِن
خَطیئتِهِ، مُعتَرِفٍ بِتَوحیَدِهِ، مُستَعیذٍ مِن وَعیدِهِ، مُؤَمِّلٍ مِن رَبِّهِ مَغفِرَةً تُنجیهِ، یَومَ یُشغَلُ عَن
فَصیلَتِهِ وَ بَنیهِ، وَ نَستَعینُهُ، وَ نَستَرشِدُهُ، وَ نُؤمِنُ بِهِ، وَ نَتَوَکَّلُ عَلَیهِ، وَ شَهِدتُ لَهُ بِضَمیرٍ
مُخلِصٍ موقِنٍ، وَ فَرَّدَتُهُ تَفریدَ مُؤمِنٍ مُتقِنٍ، وَ وَحَّدَتُهُ تَوحیدَ عَبدٍ مُذعِنٍ لَیسَ لَهُ شَریکٌ فی
مُلکِهِ، وَ لَم یَکُن لَهُ وَلیٌّ فی صُنعِهِ، جَلَّ عَن مُشیرٍ وَ وَزیرٍ، وَ تَنَزَّهَ عَن مِثلٍ وَ نَظیرٍ، عَلِمَ
فَسَتَرَ، وَ بَطَنَ فَخَبَرَ، وَ مَلَکَ، فَقَهَرَ، وَعُصیَ فَغَفَرَ، وَ عُبِدَ فَشَکَرَ، وَ حَکَمَ فَعَدَلَ، وَ تَکَرَّمَ وَ
تَفَضَّلَ، لَم یَزَل وَ لَم یَزولَ، وَ لیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ، وَهُوَ قَبلَ کُلِّ شَیءٍ وَ بَعدَ کُلِّ شَیءٍ، رَبٌّ
مُتَفَرِّدٌ بِعِزَّتِهِ، مَتَمَلِّکٌ بِقُوَّتِهِ، مُتَقَدِّسٌ بِعُلُوِّهِ، مُتَکَبِّرٌ بِسُمُوِّهِ لَیسَ یُدرِکُهُ بَصَرٌ، وَ لَم یُحِط بِهِ
نَظَرٌ، قَویٌ، مَنیعٌ، بَصیرٌ، سَمیعٌ، علیٌّ، حَکیمٌ، رَئوفٌ، رَحیمٌ، عَزیزٌ، عَلیمٌ، عَجَزَ فی وَصفِهِ
مَن یَصِفُهُ، وَ ضَلَّ فی نَعتِهِ مَن یَعرِفُهُ، قَرُبَ فَبَعُدَ، وَ بَعُدَ فَقَرُبَ، یُجیبُ دَعوَةَ مَن یَدعوهُ، وَ
یَرزُقُ عَبدَهُ وَ یَحبوهُ، ذو لُطفٍ خَفیٍّ، وَ بَطشٍ قَویٍّ، وَ رَحمَةٍ موسِعَةٍ، وَ عُقوبَةٍ موجِعَةٍ،
رَحمَتُهُ جَنَّةٌ عَریضَةٌ مونِقَةٌ، وَ عُقوبَتُهُ حَجیمٌ مؤصَدَةٌ موبِقَةٌ، وَ شَهِدتُ بِبَعثِ مُحَمَّدٍ عَبدِهِ وَ
رَسولِهِ صَفیِّهِ وَ حَبیبِهِ وَ خَلیلِهِ، بَعَثَهُ فی خَیرِ عَصرٍ، وَ حینَ فَترَةٍ، وَ کُفرٍ، رَحمَةً لِعَبیدِهِ، وَ
مِنَّةً لِمَزیدِهِ، خَتَمَ بِهِ نُبُوَّتَهُ، وَ قَوّی بِهِ حُجَّتَهُ، فَوَعَظَ، وَ نَصَحَ، وَ بَلَّغَ، وَ کَدَحَ، رَؤفٌ بِکُلِّ
مُؤمِنٍ، رَحیمٌ، ولیٌّ، سَخیٌّ، ذَکیٌّ، رَضیٌّ، عَلَیهِ رَحمَةٌ، وَ تَسلیمٌ، وَ بَرَکَةٌ، وَ تَعظیمٌ، وَ تَکریمٌ
مِن رَبٍّ غَفورٍ رَحیمٍ، قَریبٍ مُجیبٍ، وَصیَّتُکُم مَعشَرَ مَن حَضَرَنی، بِتَقوی رَبِّکُم، وَ ذَکَّرتُکُم
بِسُنَّةِ نَبیِّکُم، فَعَلَیکُم بِرَهبَةٍ تُسَکِّنُ قُلوبَکُم، وَ خَشیَةٍ تَذری دُموعَکُم، وَ تَقیَّةٍ تُنجیکُم یَومَ
یُذهِلُکُم، وَ تُبلیکُم یَومَ یَفوزُ فیهِ مَن ثَقُلَ وَزنَ حَسَنَتِهِ، وَ خَفَّ وَزنَ سَیِّئَتِهِ، وَ لتَکُن مَسئَلَتُکُم
مَسئَلَةَ ذُلٍّ، وَ خُضوعٍ، وَ شُکرٍ، وَ خُشوعٍ، وَ تَوبَةٍ، وَ نَزوعٍ، وَ نَدَمٍ وَ رُجوعٍ، وَ لیَغتَنِم کُلُّ
مُغتَنَمٍ مِنکُم، صِحَّتَهُ قَبلَ سُقمِهِ، وَ شَیبَتَهُ قَبلَ هِرَمِهِ، وَ سِعَتَهُ قَبلَ عَدَمِهِ، وَ خَلوَتَهُ قَبلَ شُغلِهِ، وَ
حَضَرَهُ قَبلَ سَفَرِهِ، قَبلَ هُوَ یَکبُرُ، وَ یَهرَمُ، وَیَمرَضُ، وَ یَسقَمُ، وَ یُمِلُّهُ طَبیبُهُ، وَ یُعرِضُ عَنهُ
جَیِبُهُ، وَ یَتَغَیَّرَ عَقلُهُ، وَ لیَقطِعُ عُمرُهُ، ثُمَّ قیلَ هُوَ مَوَعوکَ، وَ جِسمُهُ مَنهوکٌ، قَد جَدَّ فی نَزعٍ
شَدیدٍ، وَ حَضَرَهُ کُلُّ قریبٍ وَ بَعیدٍ، فَشَخَصَ بِبَصَرِهِ، وَ طَمَحَ بِنَظَرِهِ، وَ رَشَحَ جَبینُهُ، وَ سَکَنَ
حَنینُهُ، وَ جُذِبَت نَفسُهُ، وَ نُکِبَت عِرسُهُ، وَ حُفِرَ رَمسُهُ، وَ یُتِمَّ مِنهُ وُلدُهُ، وَ تَفَرَقَ عَنهُ عَدَدُهُ، وَ
قُسِّمَ جَمعُهُ، وَ ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ سَمعُهُ، وَ کُفِّنَ، وَ مُدِّدَ، وَ وُجِّهَ، وَ جُرِّدَ، وَ غُسِّلَ، وَ عُرِیَ، وَ
نُشِفَ، وَ سُجِیَ، وَ بُسِطَ لَهُ، وَ نُشِرَ عَلَیهِ کَفَنُهُ، وَ شُدَّ مِنهُ ذَقَنُهُ، وَ قُمِّصَ، وَ عُمِّمَ، وَ لُفَّ، وَ
وُدِعَّ، وَ سُلِّمَ، وَ حُمَلِ فَوقَ سَریرٍ، وَ صُلِّیَ عَلَیهِ بِتَکبیرٍ، وَ نُقِلَ مِن دورٍ مُزَخرَفَةٍ، وَ قُصورٍ
مُشَیَّدَةٍ، وَ حَجُرٍ مُنَضَّدَةٍ، فَجُعِلَ فی ضَریحٍ مَلحودَةٍ، ضَیِّقٍ مَرصوصٍ بِلبنٍ، مَنضودٍ، مُسَقَّفٍ
بِجُلمودٍ، وَ هیلَ عَلیهِ حَفَرُهُ، وَ حُثِیَ عَلیهِ مَدَرُهُ، فَتَحَقَّقَ حَذَرُهُ، وَ نُسِیَ خَبَرُهُ وَ رَجَعَ عَنهُ
وَلیُّهُ، وَ نَدیمُهُ، وَ نَسیبُهُ، وَ حَمیمُهُ، وَ تَبَدَّلَ بِهِ قرینُهُ، وَ حَبیبُهُ، وَ صَفیُّهُ، وَ نَدیمُهُ فَهُوَ حَشوُ
قَبرٍ، وَ رَهینُ قَفرٍ، یَسعی فی جِسمِهِ دودُ قَبرِهِ وَ یَسیلُ صَدیدُهُ مِن مِنخَرِهِ، یُسحَقُ ثَوبُهُ وَ
لَحمُهُ، وَ یُنشَفُ دَمُهُ، وَ یُدَقُّ عَظمُهُ، حَتّی یَومَ حَشرِهِ، فَیُنشَرُ مِن قَبرِهِ، وَ یُنفَخُ فِی الصّورِ، وَ
یُدعی لِحَشرٍ وَ نُشورٍ، فَثَمَّ بُعثِرَت قُبورٌ، وَ حُصِّلَت صُدورٌ، وَ جیء بِکُلِّ نَبیٍّ، وَ صِدّیقٍ، وَ
شَهیدٍ، وَ مِنطیقٍ، وَ تَوَلّی لِفَصلِ حُکمِهِ رَبٌّ قدیرٌ، بِعَبیدِهِ خَبیرٌ وَ بَصیرٌ، فَکَم مِن زَفرَةٍ
تُضنیهِ، وَ حَسرَةٍ تُنضیهِ، فی مَوقِفٍ مَهولٍ عَظیمٍ، وَ مَشهَدٍ جَلیلٍ جَسیمٍ، بَینَ یَدَی مَلِکٍ کَریمٍ،
بِکُلِّ صَغیرَةٍ وَ کَبیرَةٍ عَلیمٍٍ، حینَئِذٍ یُلجِمُهُ عَرَقُهُ، وَ یَحفِزُهُ قَلَقُهُ، عَبرَتُهُ غَیرُ مَرحومَةٍ، وَ
صَرخَتُهُ غَیرُ مَسموعَةٍ، وَ حُجَّتُهُ غَیرُ مَقبولَةٍ، وَ تَؤلُ صَحیفَتُهُ، وَ تُبَیَّنُ جَریرَتُهُ، وَ نَطَقَ کُلُّ
عُضوٍ مِنهُ بِسوءِ عَمَلِهِ وَ شَهِدَ عَینُهُ بِنَظَرِهِ وَ یَدُهُ بِبَطشِهِ وَ رِجلُهُ بِخَطوِهِ وَ جِلدُهُ بِمَسِّهِ وَ فَرجُهُ
بِلَمسِهِ وَ یُهَدِّدَهُ مُنکَرٌ وَ نَکیرٌ وَ کَشَفَ عَنهُ بَصیرٌ فَسُلسِلَ جیدُهُ وَ غُلَّت یَدُهُ وَ سیقَ یُسحَبُ
وَحدَهُ فَوَرَدَ جَهَنَّمَ بِکَربٍ شَدیدٍ وَ ظَلَّ یُعَذَّبُ فی جَحیمٍ وَ یُسقی شَربَةٌ مِن حَمیمٍ تَشوی وَجهَهُ وَ
تَسلخُ جَلدَهُ یَضرِبُهُ زَبینَتُهُ بِمَقمَعٍ مِن حدیدٍ یَعودُ جِلدُهُ بَعدَ نَضجِهِ بِجلدٍ جدیدٍ یَستَغیثُ فَیُعرِضُ
عَنهُ خَزَنَةُ جَهَنَّمُ وَ یَستَصرخُ فَیَلبَثُ حُقبَهُ بِنَدَمٍ نَعوذُ بِرَبٍّ قَدیرٍ مِن شَرِّ کُلِّ مَصیرٍ وَ نَسئَلُهُ
عَفوَ مَن رَضیَ عَنهُ وَ مَغفِرَةَ مَن قَبِلَ مِنهُ فَهُوَ وَلیُّ مَسئَلَتی وَ مُنحُجِ طَلِبَتی فَمَن زُحزِحَ عَن
تَعذیبِ رَبِّهِ سَکَنَ فی جَنَّتِهِ بِقُربِهِ وَ خُلِّدَ فی قُصورِ مُشَیَّدةٍ وَ مُکِّنَ مِن حورٍ عینٍ وَ حَفَدَةٍ وَ
طیفَ عَلَیهِ بِکُئوسٍ وَ سَکَنَ حَظیرَةَ فِردَوسٍ، وَ تَقَلَّبَ فی نَعیمٍ، وَ سُقِیَ مِن تَسنیمٍ وَ شَرِبَ مِن
عَینٍ سَلسَبیلٍ، مَمزوجَةٍ بِزَنجَبیلٍ مَختومَةً بِمِسکٍ عَبیرٍ مُستَدیمٍ لِلحُبورٍ مُستَشعِرٍ لِلسّرورِ
یَشرَبُ مِن خُمورٍ فی رَوضٍ مُشرِقٍ مُغدِقٍ لَیسَ یَصدَعُ مَن شَرِبَهُ وَ لَیسَ یَنزیفُ هذِهِ مَنزِلَةُ
مَن خَشِیَ رَبَّهُ وَ حَذَّر نَفسَهُ وَ تِلکَ عُقوبَةُ مَن عَصی مُنشِئَهُ وَ سَوَّلَت لَهُ نَفسُهُ مَعصیَةَ مُبدیهِ
ذلِکَ قَولٌ فَصلٌ وَ حُکمٌ عَدلٌ خَیرُ قَصَصٍ قَصَّ وَ وَعظٍ بِهِ نَصَّ تَنزیلٌ مِن حَکیمٍ حَمیدٍ نَزَلَ
بِهِ روحُ قُدُسٍ مُبینٍ عَلی نَبیٍّ مُهتَدٍ مَکینٍ صَلَّت عَلَیهِ رُسُلٌ سَفَرَةٌ مُکَرَّمونَ بَرَرَةٌ عُذتُ بِرَبٍ
رَحیمٍ مِن شَرِّ کُلِّ رَجیمٍ فَلیَتَضَرَّع مُتَضَرِّعُکُم وَ لیَبتَهِل مُبتَهِلُکُم فَنَستَغفِرُ رَبَّ کُلِّ مَربوبِ لی
وَ لَکُم.
ستایش می کنم کسی را که منّتش عظیم است و نعمتش فراوان؛ و رحمتش (بر غضبش) پیشی گرفته است. سخن (و حکم) اوتمامیّت یافته (و قطعی است)؛ خواست او نافذ و برهانش رسا و حکمش بر عدالت است.
ستایش می کنم، به سان سپاس آن که معترف به ربوبیّتش و پر خضوع دربندگی اوست. و از گناه خویش (بریده و) کنده شده و به توحید او اقرار می نماید. و از وعید (و بیم) عذابش (به خود او) پناه می برد. و از درگاه پروردگارش امیدوار آمرزشی است که او را نجات بخشد، در روزی که (انسان را به گرفتاری خویش مشغول و) از بستگان و فرزندانش غافل می سازد.
از او یاری و هدایت می جوییم و به او ایمان داریم و بر او توکّل می کنیم. از ضمیری با اخلاص و یقین، برای او (به توحید) گواهی می دهم و او را به یکتایی می شناسم. یکتا شناسی فردی مؤمن و استوار (در یقین). و او را یگانه می شمارم، یگانه دانستن بنده ای خاضع. نه در پادشاهی خود شریکی دارد و نه درآفرینشش یاوری. برتر از آن است که مشاور و وزیری داشته باشد و منزّه است از داشتن همانند و نظیری. (بر کردارها) آگاهی یافت و پوشیده داشت. و از نهان امور مطّلع گردید و بدان آگاه است و اقتدار و چیرگی دارد. نافرمانی گشت و آمرزید، طاعت و بندگی اش نمودند و او شکرگزاری نمود. فرمان روایی کرد و عدالت گسترد؛ و برتر از شائبه ی هر نقص و عیبی است و (آنچه شایسته ی هر چیزی بود، به او) عطا فرمود. همیشه بوده و هست و هیچ گاه زوال نمی یابد. و چیزی همانندش نیست. و او پیش از هر چیزی است و پس از هر چیزی. پروردگاری است که به عزّتش یگانه و به قدرت خویش پادشاه (و مقتدر). و به برتری شأنش پاک (و منزّه) است. و به علوّ مقامش (به حق) خود را بزرگ می شمارد. دیده ای او را نمی بیند و نگرشی (در معرفت) بر او احاطه پیدا نمی کند. قوی و مقتدر و بینا و شنوا و برتر و حکیم و رؤوف و مهربان و عزّتمند و داناست. هر آن که به توصیف او برآید، در وصفش حیران ماند. (به آفریدگان) نزدیک است و (در رفعت مقام، از آنان) دور است. (به علوّ شأنش از آنان) دور است و (به آنان) نزدیک است، و دعای کسی را که او را بخواند، اجابت می کند. و به بنده اش روزی می دهد و بدو عطا می فرماید. دارای لطفی است پنهان و قهری قوی و رحمتی گسترده و کیفری دردناک. رحمتش بهشتی پهناور و زیبباست و کیفرش جهنمی در بسته و هلاکت بار.
و گواهی می دهم به بعثت محمّد صلّی الله علیه و آله، بنده و فرستاده و برگزیده و حبیب و خلیلش که او را –در بهترین (و ضروری ترین) برهه و در دوران گسیختگی (وحی) و کفر- به عنوان رحمتی برای بندگان خود و نعمتی برجسته از نعمتهای فراوان خویش مبعوث فرمود. خداوند کار (برانگیختن پیامبران به) پیامبری (از جانب) خود را به وسیله او به پایان رسانید و برهان خویش را با وی قوّت بخشید و آن بزرگوار نیز موعظه فرمود و خیرخواهی نمود و به سختی کوشید، نسبت به هر مؤمنی رؤوف و مهربان بود. سروری بخشنده و پاک گهر و راضی (به قضا و حکم حق) بود. رحمت و سلام و برکت و تعظیم و تکریمی (ویژه و فراوان) از سوی پروردگاری آمرزنده و مهربان و نزدیک و اجابت کننده، بر او باد.
ای گروهی که نزدم حاضرید؛ شما را به تقوای پروردگارتان سفارش می کنم و به شیوه پیامبرتان یادآوری می نمایم. پس بر شما باد به ترسی که در دلهایتان جای گیرد و هراسی که اشکتان را جاری کند و تقوایی که نجاتتان بخشد، در روزی که هر که وزن نیکی اش سنگین و وزن کار بدش سبک باشد، رستگار شود. درخواست شما (از پروردگارتان) درخواستی توأم با ذلّت و افتادگی و شکرگزاری و فروتنی و توبه و کنده شدن (از گناه) و پشیمانی و بازگشت (به طاعت) باشد.
هر کدامتان که غنیمت شمار (فرصت) است، عافیتش را پیش از بیماری و پیری اش را پیش از تهی دستی و فراغتش را پیش از (گرفتاری و) مشغولیت و زمان حضورش را پیش از کوچ، غنیمت بشمارد. پیش از آن که پیر شود و گرفتار بیماری و ناخوشی گردد و (به حالی افتد که) طبیبش از او ملول شود و (نزدیکترین) دوستش نیز از او روی گرداند و عقلش تباه گردد و رشته عمرش بگسلد. آن گاه گفته شود که فلانی به سختی بیمار است و تنش به شدّت نحیف شده و در بستر احتضاری سخت افتاده است. و هر خویش و بیگانه ای (به عیادت و وداع) به بالینش آمده است. پس دیده اش را با خیرگی به بالا افکنده، نگاهش را بدان سو دوخته، پیشانی اش عرق کرده، ناله های دردآلودش آرام شده و جانش گرفته شد.
(در چنین حالی می بینی که) تیره بختی به همسرش روی آورده، گورش را کندند و فرزندانش بی سرپرست ماندند و نفراتش از دور او پراکنده شدند و آنچه جمع آوری کرده بود، تقسیم شده و بینایی و شنوایی اش از بین رفته است. (هم اکنون می بینی) رویش پوشانده، دست و پایش کشیده، رو به قبله اش کشیده اند و برهنه اش نموده، غسلش داده اند؛ (از هر جامه و پیرایه ای) عاری اش داشته، خشکش نموده اند و پارچه ای بر او افکنده و بر او کشیده اند و آماده اش نموده، (قطعه دیگر) کفنش را نیز بر او افکنده اند، (به گونه ای که) از آن کفن چانه اش را بسته، پیراهن وعمامه هم برایش قرار داده، در لفافش پیچیده اند و (نزدیکان) با او وداع نموده، بدرودش گفتند. (اینک می نگری) بر تابوتش حمل نمودند و با تکبیر بر او نماز گزارند و از خانه های پر زرق و برق و قصرهای مجلّل، با اتاقهای منظّم و پی در پی، منتقل شده است. در گوری که برایش کنده اند، گذاشته شد. گوری که تنگ است و با خشتهای محکم چیده شده و سقفش با تخته سنگهایی پوشیده شده است و خاک قبرش را بر او ریخته، کلوخ بر او پاشیدند. پس آنچه که از آن هراسان بود، واقع شد و خبرش به فراموشی سپرده شد و (کسانی که) یار و همنشین و خویشاوند و دوست (او بودند)، از وی برگشتند و تنهایش گذاشتند و همدم و رفیق و یار و ندیمش، کسانی دیگر به جای او برگزیدند.
(اکنون) درون قبری قرار گرفته و به مکان تنها و خلوتی سپرده شده. کرمهای قبر در بدنش می دوند و خون و چرک از بینی اش روان است و جامه و بدنش فرسوده می شوند، خونش می خشکد و استخوانش فرسوده می شود. (و بدین گونه است) تا روز حشر او؛ که از قبرش برانگیخته شود و در صور دمیده شود و برای حشر و نشر فرایش خوانند. پس آنجاست که قبور، زیر و رو می گردند و آنچه در سینه هاست، بیرون کشیده (و هویدا) می شوند و هر پیامبر و صدیق و شهید سخنوری (که مجاز به تکلّم است)، آورده می شوند. داوری قاطع آن روز را پروردگاری به عهده دارد که مقتدر بر بندگانش وآگاه و بینا (به حالشان) است. پس بسا ناله هایی که او را رنجور و زمین گیر و حسرتی که فرسوده و نحیفش می گرداند. در جایگاهی هولناک و عظیم و مجتمعی بزرگ و وسیع، در مقابل پادشاهی بزرگوار که به هر کار کوچک و بزرگی داناست. در آن هنگام عرقش تا به دهان می رسد و اضطراب و ناراحتی اش، آرامش او را می رباید. اشکش مایه ترحّم بر وی نمی شود و ناله اش شنیده (و بدان توجّه) نمی گردد. و دلیل (و عذر) او پذیرفته نخواهد بود. نامه عملش به سویش باز می گردد (و به وی سپرده می شود) و بدی کردارش (بر او و دیگران) بیان می شود. هر عضوی از او به بدی کارش گواهی می دهد. چشمش به نگاه او (به حرام) و دستش به سخت گیری (نامورد) او و پایش به گام برداشتن (به سوی حرام)، پوستش به لمس (نامشروع) و شرمگاهش به تماس (به حرام) گواهی می دهند. فرشتگان نکیر و منکر او را (به عذاب وحشتناک) تهدید می کنند و (خداوند) بینا از کارش پرده بر می دارد. پس زنجیر در گردنش افکنده، دستش با غل بسته می شود و کشان کشان و در تنهایی رانده می شود. و در آتش دوزخ عذاب می گردد. و شربتی از آب داغ به وی نوشانیده می شود که چهره اش پخته و پوستش را می کند. فرشته مأمور (عذاب او) به سوی آتش می راندش، او را با گرزی آهنین می زند، (پیوسته) پوستش پس از پخته شدن، به پوستی جدید بر می گردد (و تبدیل می شود). و فریاد استمداد برمی آورد، ولی مأموران جهنم از او روی بر می گردانند. و فریاد سر می دهد و با ندامت دوران طولانی اش را در جهنم می ماند.
به پروردگار توانا پناه می بریم از شرّ هر سرانجام (نا خجسته ای) و از او عفو می طلبیم به سان عفو کسانی که از آنان راضی گردید و آمرزش می جوییم همانند کسانی که (ایمان و طاعتشان را) از آنان پذیرفت. زیرا تنها اوست که کفیل خواهش و تقاضای من است.
پس هر که از عذاب پروردگارش دور گردانده شود، به قرب حضرتش در بهشت سکنا گزیند و در قصرهایی مزیّن جاودانه ماند و از حوریان زیبا و سیه چشم و خادمان (بهشتی) بهره مند می گردد. و جامهایی (مملو از خوراکی و نوشیدنی) پیرامونش می گردانند و در جایگاه منیع و ممتاز بهشت مسکن یابد و در نعمتهای سرشار به سر برد و از تسنیم (و از نوشیدنی های بهشت) بدو نوشانیده می شود و از چشمه، سلسبیل آمیخته به زنجبیل، می نوشد که با مشک و عبیری سربسته شده که پیوسته نشاط آفرین و سرور انگیز است. از نوشیدنی هایی (پاکیزه) در باغی روشن، (با درختانی) پربار می نوشد که هر کس از آن بنوشد، نه دچار سردرد می شود و نه مست و مدهوش می گردد. ا
این جایگاه کسی است که از پروردگارش بترسد و از نفس خویش بر حذر باشد و آن (نیز) کیفر کسی است که معصیت پروردگارش نماید و نفس (شیطانی) او، نافرمانی آفریدگارش را برایش تزیین نماید.
این کلامی است قاطع و انکارناپذیر و حکمی بر پایه عدل. بهترین سخنی است که (از خدا و رسول) برگرفته شده و برترین پندی است که (درقرآن) بدان تصریح شده است. از سوی پروردگار ستوده نازل شده است و روح القدس (برتر از تمامی فرشتگان و دارای پاکی) ممتاز، آن را بر پیامبری هدایت یافته و بلند منزلت فرود آورده است. درود فرستادگان بزرگوار و گرامی داشتگان شایسته (الهی) بر او باد. پناه می برم به پروردگار مهربان از شرّ هر (شیطان) رانده شده. پس باید هریک از شما (به درگاه خداوند) تذلّل نماید و (به آستانش) دعا و زاری کند تا از پروردگار هر آفریده ای، آمرزش بطلبیم برای خودم و شما.
) شرح ابن ابی الحدید ج 19 ص 140 تا ص 143،نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه ج 1 ص 87 خ 20،کنز العمال ج 16 ص 208 تا ص 213 ش 44234،سفینة البحار ج 1 ص 397 با نقل از ج 9 بحار الانوار چاپ قدیم،تاریخ عماد زاده ص 436 جلد امیر المؤمنین (ع)
منبع : شیعه نیوز
«بسم الله الرحمن الرحیم
انا انزلناه فی لیلة القدر * و ما ادریک ما لیلة القدر * لیلة القدر خیر من الف شهر * تنزل الملائکه والروح* فیها باذن ربهم من کل امر * سلام هی حتی مطلع الفجر.»
«ما "آن" را فرود آوردیم در شب قدر، و چه میدانی که شب قدر چیست؟ شب قدر از هزار ماه برتر است، فرشتگان و آن روح در این شب فرود میآیند، به اذن خداوندشان از هر سو، سلام بر این شب تا آنگاه که چشمه خورشید ناگهان میشکافد!»
تاریخ، قبرستانی است طولانی و تاریک، ساکت و غمناک، قرنها از پس قرنها هم تهی و هم سرد، مرگبار و سیاه و نسلها در پی نسلها، همه تکراری و همه تقلیدی، و زندگیها، اندیشهها و آرمانها همه سنتی و موروثی، فرهنگ و تمدن و هنر و ایمان همه مرده ریگ!
ناگاه در ظلمت افسرده و راکد شبی از این شبهای پیوسته، آشوبی، لرزهای، تکان و تپشی که همه چیز را برمیکَند و همه خوابها را برمیآشوبد و نیمه سقفها را فرو میریزد. انقلابی در عمق جانها و جوششی در قلب وجدانهای رام و آرام، درد و رنج و حیات و حرکت و وحشت و تلاش و درگیری و جهد و عشق و عصیان و ویرانگری و آرمان و تعهد، ایمان و ایثار! نشانههایی از یک «تولید بزرگ»، شبی آبستن یک مسیح، اسارتی زاینده یک نجات! همه جا ناگهان، «حیات و حرکت»، آغاز یک زندگی دیگر، پیداست که فرشتگان خدا همراه آن «روح» در این شب به زمین، به سرزمین، به این قبرستان تیره و تباه که در آن انسانها، همه اسکلت شدهاند، فرود آمدهاند.
این شب قدر است...
شب سرنوشت، شب ارزش، شب تقدیر بر یک انسان نو، آغاز فردایی که تاریخی نو را بنیاد میکند. این شب از هزار ماه برتر است، شب مشعری است که صبح عید قربانی را در پی دارد و سنگباران پر شکوه آن سه پایگاه ابلیسی را! شب سیاهی که در کنار دروازه منا است، سرزمین عشق و ایثار و قربانی و پیروزی!
و تاریخ همه این ماههای مکرر است، ماههایی همه مکرر یکدیگر، سالهایی تهی و عقیم، قرنهایی که هیچ چیز نمیآفرینند، هیچ پیامی بر لب ندارند، تنها میگذرند و پیر میکنند و همین و در این صف طولانی و خاموش، هر از چندی شبی پدیدار میگردد که تاریخ میسازد، که انسان نو میآفریند و شبی که باران فرشتگان خدایی باریدن میگیرد، شبی که آن روح در کالبد زمان میدمد، شب قدر!
این شب قدر است...
شب سرنوشت، شب ارزش، شب تقدیر بر یک انسان نو، آغاز فردایی که تاریخی نو را بنیاد میکند. این شب از هزار ماه برتر است، شب مشعری است که صبح عید قربانی را در پی دارد و سنگباران پر شکوه آن سه پایگاه ابلیسی را! شب سیاهی که در کنار دروازه منا است، سرزمین عشق و ایثار و قربانی و پیروزی!
شبی که از هزار ماه برتر است، آنچنان که بیست و چند سال بعثت محمد، از بیست و چند قرن تاریخ ما برتر بود. سالهایی که آن «روح» بر ملتی و نسلی فرود میآید از هزار سال تاریخ وی برتر است. و اکنون، بر اندام این اسلام اسلکت شده، بر گور این نسل مدفون و بر قبرستان خاموش ما، نه آن روح فرود آمده است، سیاهی و ظلمت و وحشت شب هست، اما شب قدر؟
شبی که باران فرو میبارد، هر قطرهاش فرشتهای است که بر این کویر خشک و تافته، در کام دانهای، بوته خشکی و درخت سوختهای و جان عطشناک مزرعهای فرو میافتد و رویش و خرمی و باغ و گل سرخ را نوید میدهد. چه جهل زشتی است در این شب قدر بودن و در زیر این باران ماندن و قطرهای از آن بر پوست تن و پیشانی و لب و چشم خویش حس نکردن، خشک و غبارآلود زیستن و مردن! هر کسی یک تاریخ است. عمر، تاریخ هر انسانی است و در این تاریخ کوتاه فردی، که ماهها همه تکراری و سرد و بیمعنی میگذرد، گاه شب قدری هست و در آن از همه افقهای وجودی آدمی فرشته میبارد و آن روح، روح القدس، جبرئیل پیامآور خدایی بر تو نازل میشود و آنگاه بعثتی، رسالتی، و برای ابلاغ، از انزوای زندگی و اعتکاف تفکر و عبادت و خلوت فراغت و بلندی کوه فردیت خویش به سراغ خلق فرودآمدنی و آنگاه، درگیری و پیکار و رنج و تلاش و هجرت و جهاد و ایثار خویش به پیام!
که پس از خاتمیت، پیامبری نیست، اما هر آگاهی وارث پیامبران است! آن «روح» اکنون فرود آمده است، در شب قدر بسر میبریم. سالها، سالهای شب قدر است، در این شبی که جهان، ما را در کام خود فرو برده است و آسمان ما را سیاه کرده است، باران غیبی باریدن گرفته است، گوش بدهید، زمزمه نرم و خوش آهنگ آن را میشنوید، حتی صدای روییدن گیاهان را در شب این کویر میتوان شنید.
سلام بر این شب، شب قدر شبی که از هزار ماه، از هزار سال و هزار قرن برتر است، سلام، سلام، سلام، ... تا آن لحظه که خورشید قلب این سنگستان را بناگاه بشکافد، گل سرخ فلق بر لبهای فسرده این افق بشکفد و نهر آفتاب بر زمین تیره ما ... و بر ضمیر تباه ما نیز جاری گردد. تا صبح بر این شب سلام !
علی پسر ابوطالب، چهارمین خلیفه مسلمانان و داماد و پسرعموی محمد بن عبدالله (پیامبراسلام) است و بنا بر روایات با محمد پیمان برادری بستهاست. از نظر شیعیان او جانشین پیامبر و امام اول میباشد. دو کنیه معروف او «ابوالحسن» و «ابو تراب» است و بین گروههای مختلف با نامهای گوناگونی خوانده میشود.
او در روز جمعه سیزدهم رجب سال سیام پس از عام الفیل (ده سال قبل از بعثت محمد) در مکه و بنا بر روایات در مسجد الحرام و داخل کعبه به دنیا آمد. هیچ کس پیش از او و پس از او، در این خانه خدا تولّد نیافتهاست و این به باور شیعیان نشانگر احترام خداوند به علی است .
پدر وی ابوطالب و مادر وی فاطمه دختر اسد بود، که محمد را نیز پس از مرگ مادرش آمنه سرپرستی کرده بود. علی و برادرانش (طالب، عقیل و جعفر) نخستین کسانی هستند که از دو سو (هم از ناحیه پدر و هم از ناحیه مادر) از نسل هاشم پسر عبدمناف هستند.
در زمان کودکی علی، پدرش ابوطالب، دچار مشکل مالی شد. محمد که خود در کودکی تحت سرپرستی ابوطالب قرار گرفته بود، برای سبک کردن بار عایله وی به او پیشنهاد کرد که سرپرستی علی را او بر عهده بگیرد. ابوطالب پذیرفت و علی از کودکی در خانه محمد و تحت نظر او قرار گرفت. و زیر دست او بزرگ شد و پرورش یافتن به دست محمد امتیازی بود که او آن را از شرافتهای خود بر میشمرد.
اسلام آوردن
محمد در ابتدا پیامبری خویش را برای اعضای خانواده خود که نزدیکترین افراد به او بودند، آشکار کرد و علی که از کودکی در خانه محمد بزرگ شده بود، بنا بر روایات اولین مردی بود که به او ایمان آورد، در زمانی که هنوز نوجوان بود.
زندگی علی در زمان حیات محمد
علی از آغاز بعثت محمد تا درگذشتن وی، پیامبر را یاری میکرد. او برای محمد به هنگام اعتکاف در غار حرا غذا میبرد. در هنگامی که محمد بعد از سه سال دعوت پنهانی، برای اجرای آیه 214 سوره شعراء، خویشان خود را به اسلام فراخواند و از آنها یاری خواست، تنها علی که سال داشت به یاری او برخاست. در لیلة المبیت که بزرگان مکه گروهی جنگاور را برای کشتن محمد به خانهاش فرستادند، بنا بر روایات علی در جای محمد خوابید، تا مکیان متوجه فرار او نشوند. علی در سال دوم بعد از هجرت ( هجری قمری) با فاطمه دختر محمد ازدواج کرد و در خانهای کنار خانه محمد اقامت گزید. در واقعه برائت از مشرکین، محمد سوره توبه را به وسیله او به مکیان ابلاغ کرد. در فتح مکه پرچم اسلام به دست او بود و با شعار امروز روز مرحمت است وارد مکه شد، سپس با پیامبر وارد خانه کعبه شد و بر دوش او رفت و بتها را شکست.
در روز غدیر محمد او را به عنوان ولی مومنین معرفی کرد، بین مذاهب مختلف اسلام تفسیرهای متفاوتی از واژه ولی شدهاست. او وصی محمد بود و پس از مرگش بدن او بنا به وصیت خود وی به دست علی غسل و کفن شد و بر او نماز خوانده شد و در خانه خودش به خاک سپرده شد.
علی در جنگهای محمد
علی یکی از موثرترین جنگاوران سپاه محمد بود و در تمامی جنگهای پیامبر به جز جنگ تبوک او را همراهی کرد. در جنگ احد و حنین که سپاه مسلمانان شکست خورد و گریخت، از معدود افرادی بود که با محمد باقی ماند و از جان او دفاع کرد. در جنگ خندق قهرمان عرب عمرو بن عبدود را شکست داد. در جنگ خیبر سپاه اسلام به فرماندهی او قلعههای مستحکم خیبر را فتح کرد.
غدیر خم
در بین مسلمانان و از طریق شیعه و سنی به صورت متواتر نقل شدهاست، که پیامبر اسلام در غدیرخم درباره او گفتهاست: «هر کس من مولای او هستم، پس این علی مولای اوست». سپس مسلمانان با علی پسر ابیطالب بیعت کردند. شیعیان این عمل را دلیلی بر خلافت و جانشینی بلافصل او پس از محمد بن عبدالله عنوان میکنند. علی پس از رویداد کشته شدن عثمان خلیفه سوم توسط سیل مسلمانانی که به او هجوم آورده بودند به فرمانروایی برگزیده شد.
او بار دیگر بیت المال را به تساوی بین عموم مسلمانان تقسیم کرد و دست آزمندان را از دارالخلافه مسلمانان کوتاه کرد. پایتخت او ابتدا شهر مدینه بود. عدهای از یاران گذشته علی و محمد مانند طلحه و زبیر توقع حکومت بصره و کوفه را از علی داشتند که با مخالفت او روبرو شدند. آنها به تشویق مروان پسر حکم (مشهور به چلپاسه) به همراه عایشه دختر ابوبکر و از همسران محمد به مخالفت وی پرداختند. این تحریکات باعث رخداد نبرد بصره شد که چون عایشه بر شتری سرخ مو سوار بود جنگ جمل نام گرفت. علی در آن جنگ پیروز گشت و مرکز زمامداری خود را از مدینه به کوفه تغییر داد.
پس از آن با مهمترین دعویدار زمامداری یعنی معاویه پسر ابوسفیان که از طایفه بنیامیه بود و با او دشمنی داشت و برای خود در شام حکومتی پرقدرت برپا کرده بود به مخالفت پرداخت. معاویه کشته شدن عثمان را بهانه قرار داده و از علی خواست که قاتلین عثمان را به وی تحویل دهد. علی هم اعلام کرد قاتلین عثمان پیش وی نیستند و با خلیفهگری معاویه مخالفت کرد. معاویه پیراهن خونین عثمان را بهانه شورشی بر علیه علی کرد و جنگ صفین را به راه انداخت. پس از چند روز جنگ سرانجام کار به داوری گذاشته شد و عمروعاص که حکم از سوی معاویه بود با فریب ابوموسی اشعری که حکم تحمیل شده به علی از جانب گروهی از سپاهیان او بود که بعدها خوارج نام گرفتند،اعلام کردند، معاویه خلیفه مسلمانان است. این امر موجب شورش گروهی از سپاهیان علی شد. این گروه خوارج نام گرفتند. علی ابتدا آنها را به گفتگو فرا خواند، ولی پس از آن که خوارج پیکهای او را کشتند، به جنگ با آنان پرداخت و تار و مارشان کرد. به گونهای که جایگاه خود را به سیستان بردند. وی سرانجام در مسجد کوفه به دست یکی از خوارج به نام ابن ملجم مرادی هنگام نماز صبح ترور شد.
ویژگی ها
او در سخنوری و ادبیات چیره بود. ادبای عرب سخن او را شیواترین سخن پس از قرآن میدانند.به طوری که وابستگان بنی امیه علی رغم دشنام گفتن به وی، گفتارش را از حفظ میکردند، تا بیانشان شیوا شود. مجموعه گفتارها و نوشتارهای وی توسط سید رضی در کتابی به نام نهج البلاغه جمع آوری شدهاست. علاوه بر آن مجموعه روایات وی در کتاب غرر الحکم جمع شدهاست. بین مسلمانان خصوصاً شیعیان مقام عرفانی، علم، شجاعت، عدالت، کمک به بینوایان و ساده زیستی علی مورد ستایش قرار گرفتهاست. از میان مسلمانان غیر شیعه ابن ابی الحدید به شرح نهج البلاغه پرداختهاست. علاوه بر آن بسیاری از شخصیتهای غیر مسلمان نظیر جرج جرداق مسیحی، نویسنده کتاب «امام علی صدای عدالت انسانی» او را ستودهاند و توماس کارلایل، فیلسوف انگلیسی درباره او گفتهاست: «..شهادت او، بر اثر شدت دادگریاش بود..»و جبران خلیل جبران دیگر نویسنده و شاعر مسیحی درباره او مینویسد: «..عرب حقیقت مقام و قدر و منزلت علی را نشناخت. اما از میان همسایگان ایرانینژاد عرب، مردانی برخاستند، که گوهر و سنگریزه را به خوبی از یکدیگر باز شناختند.»
علی از دیدگاه شیعه
از دید شیعیان تنها ابلاغ وحی و شریعت که وظیفه پیامبر است، برای رستگاری کافی نیست. بلکه امت برای نزدیکی به خدا و همچنین برای رشد سیاسی و اجتماعی نیاز به امام دارد. به عبارت دیگر امامت فراتر از زمامداری و جانشینی پیامبر است و جانشینی پیامبر یکی از جنبههای آن است.
به قتل رسیدن علی ــ پیمان بستن خوارج
تاریخ نویسان مانند ابومخنف و اسماعیل بن راشد مینویسند:گروهی از خوارج در مکّه اجتماع کردند و با هم به گفتگو پرداختند و از زمامداران یاد کردند و رفتار آنها را زشت شمردند و از نهروانیان (که در جنگ با علی به هلاکت رسیده بودند) یاد کردند و اظهار ناراحتی نمودند تا اینکه بعضی از آنان گفتند: خوب است ما جان خود را به خدا بفروشیم و نزد این زمامداران گمراه برویم و در کمین آنان قرار گیریم و آنان را بکشیم و مردم شهرها را از دست آنان آسوده کنیم و انتقام خون برادران شهیدمان را که در نهروان کشته شدهاند بگیریم همه آنان این پیشنهاد را پذیرفتند و هم پیمان شدند که پس از مراسم حجّ، طرح خود را دنبال کنند.در این اجتماع، عبدالرّحمن بن ملجم عهده دار کشتن علی گشت. برک بن عبداللّه تمیمی کشتن معاویه را پذیرفت. و عمرو بن بکر تمیمی تصمیم به کشتن عمروعاص گرفت.این سه نفر با هم پیمان بستند و توافق کردند که شب نوزدهم ماه رمضان، به آن اقدام نمایند و سپس از همدیگر جدا شدند و در انتظار اجرای نقشه خود بودند. ابن ملجم که از قبیله کِنده بود با رعایت مخفی کاری، از مکّه به سوی کوفه رهسپار شد و با یاران خود در کوفه ملاقات کرد و برای اینکه نقشه اش فاش نشود، آن را به هیچ کس نگفت.
دیدار ابن ملجم با قُطّام
ابن ملجم در کوفه روزی به دیدار یکی از هم کیشان خود که از قبیله «تیم رباب» بود رفت، تصادفا قُطّام (زن زیبا چهره) در آنجا بود، قطّام دختر اخضر تیمی بود که پدر و برادرش در جنگ نهروان به دست علی کشته شده بودند و او از زیباترین بانوان آن زمان بود، وقتی که ابن ملجم او را دید، عاشق و شیفته او شد و عشق او در دلش جای گرفت، به طوری که در همان مجلس از او خواستگاری کرد.
قطام گفت: چه چیز را مهریّه من قرار میدهی ؟
ابن ملجم گفت :هرچه را بخواهی آمادهام آن را بپردازم.
قُطّام گفت: مهریّه من عبارت است از سه هزار درهم و یک کنیز و یک غلام و کشتن علی بن ابی طالب.
به دنبال این جریان، قُطّام برای وردان پسر مجالد که از قبیله «تیم رباب» بود، پیام فرستاد و او رااز جریان آگاه کرد و از او خواست که ابن ملجم را یاری نماید. وردان نیز این پیشنهاد را پذیرفت . از سوی دیگر، ابن ملجم نزد یکی از خوارج از قبیله اشجع که نام او «شبیب بن بجره» بود رفت و داستان را به او گفت و از او کمک خواست، شبیب پیشنهاد ابن ملجم را پذیرفت و سرانجام ابن ملجم همراه وردان و شبیب، به مسجد اعظم کوفه رفتند تا نقشه خود را دنبال کنند. قُطّام در مسجد معتکف شده بود و برای گذراندن اعتکاف خود، خیمهای در مسجد برای خود برپا کرده بود، به قُطّام گفتند:((ما راءی خود را بر کشتن این مرد (علی) هماهنگ کردهایم))، قطام چند تکّه پارچه حریر خواست و سینههای آنان را با آن پارچهها محکم بست و آنان شمشیرها را به کمر بسته، به راه افتادند و کنار دری آمدند که علی از آن در برای نماز وارد مسجد میشد و در آنجا نشستند، قبلاً اینان، اشعث ابن قیس را نیز از نقشه خود آگاه کرده بودند، او هم که (از سران خوارج بود)[و یا عامل معاویه] قول یاری به آنان را داده بود و آن شب به آنان پیوست تا آنان را در اجرای توطئه قتل، کمک کند (بنابراین شب نوزدهم ماه رمضان سال چهل هجری، چهار نفر مرد (ابن ملجم، وردان، شبیب و اشعث) و یک زن یعنی قطام همدیگر را برای اجرای توطئه قتل علی مساعدت میکردند).
ضربت خوردن
امام علی سحر شب نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجرت، از خانه به سوی مسجد روانه شد. ابن ملجم از آغاز آن شب در کمین وی بود. او (طبق معمول) به مسجد آمد و مثل همیشه خفتگان را برای نماز بیدار میکرد، ابن ملجم در میان خفتگان بیدار بود. وی خود را به خواب زده و کارش را پنهان نموده بود که ناگهان برخاست و به علی حمله کرد و شمشیر زهرآگین خود را بر فرق علی وارد نمود.در روایات دیگر این گونهاست که بعد از اینکه امام علی در محراب مشغول خواندن نافله صبح یا نمار صبح شد و هنگامی که از سجده رکعت اول بر میخواست، ابن ملجم با شمشیر زهر آلود بر فرق او، همان جایی که قبلا در جنگ خندق توسط عمرو بن عبدود زخم برداشته بود، زد و علی فریاد زد:
«قسم به پروردگار کعبه رستگار شدم.»
کشتهشدن علی
علی پس از این حادثه دو روز بستری شد، تا اینکه در ثلث آخر شب بیست و یکم، قبل از سپیده دم شب جمعه ماه رمضان سال چهلم هجرت، بر اثر ضربتی که بر فرقش زدند در گذشت. به دستور علی، کار غسل و کفن نمودن او را دو پسرش حسن و حسین انجام دادند، سپس جنازه علی را به سوی سرزمین «غری» یعنی نجف بردند و در آنجا به خاک سپردند و طبق وصیتش، قبرش را پنهان کردند. قبر علی در دوران زمامداری بنی امیّه، همچنان مخفی بود تا اینکه با از میان رفتن بنی امیه و رفع خطر خوارج در زمان بنی عباس، قبر او توسط امام صادق به شیعیان شناسانده شد.
اولا ، سلام
ثانیا ، تبریک حلول ماه شعبان و نزدیکی اعیاد بزرگ شعبانیه
ثالثا ، ان شا ء ا... به حق این بزرگان حاجت شرعی و بر حق همتون برآورده بشه و مشکلاتتون حل . همیشه جیبتون پر پول ، تنتون سالم و دلتون شاد باد !
رابعا ، چند خطی هم درباره امام حسین (ع) ، امام سجاد (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) به مناسبت این روزها
ـــ امام حسین (ع) در سون شعبان سال چهارم هجری در مدینه به دنیا آمد . رسول خدا (ص) نام این فرزند زهرا (س) را حسین نهاد . وی مورد علاقه شدید پیامبر خدا (ص) بود و آن حضرت درباره او فرمود :
حسین منی و انا من حسین ...
و در آغوش پیامبر بزرگ شد . هنگام رحلت رسول خدا ، شش ساله بود . در دوران پدرش علی بن ابیطالب (ع) نیز از موقعیت والایی برخوردار بود . علم ، بخشش ، بزرگواری ، فصاحت ، شجاعت ، تواضع ، دستگیری از بینوایان ، عفو و حلم و ... از صفات برجسته این حجت الهی بود .
خون او تفسیر این اسرار کرد ملت خوابیده را بیدار کرد
ـــ صحیفه سجادیه از گنجینه های ارزشمند دعاهای امامان (ع) است که در بردارنده برخی از دعاهای حضرت سجاد (ع) است . صحیفه سجادیه کانونی از معارف بلند الهی در ابواب مختلف است و در یک ارزیابی واقع بینانه می توان آن را ابزار رسای فرهنگی برای مقابله با هجوم فرهنگی دانست که خلفای ناشایست باب آن را گشوده بودند ...
ـــ القاب تابناک حضرت ابوالفضل العباس (ع)
1- قمر بنی هاشم : بهره مندی بسیار عباس از جمال و جلال و سیمای سپید و زیبا و سیرت سبز و نورانی ، زمینه ساز این لقب است .
2- باب الحوائج : کریمی از دودمان کریمان که چون حاجتمندی سوی او رو کند ، خواسته هایش را برآورده سازد .
3- طیار : بیانگر مقام و عظمت ایشان در فضای عالم قدس و بهشت جاودان است .
4- الشهید : شهادت ، که نشان نمایانش است و در چهره حیات او درخشندگی بسیار دارد ، زمینه ساز این لقب است
5- سقا : دلاوری عباس در صحنه های حیرت آور اب رسانی به تشنگان سبب این لقب شد .
6- عبد صالح : لقبی که حضرت صادق (ع) در زیارت عموی گرانقدرش بدان اشاره دارد .
7- سپه سالار ، پرچمدار و علمدار ، ابوقربه ( صاحب مشک ) ، عمید ( یاور دین خدا ) ، صابر ، سفیر ( نماینده حجت خدا ) ، مواسی ( جانباز و مدافع حق ) ، و ....
میلاد یوسف زهرا (س) حضرت مهدی ، صاحب الزمان (عح) بر همه عاشقان مبارک
بسم الله الرحمن الرحیم
ـــ حضرت صاحب امر در سال 15 شعبان سال 225 هجری قمری در شهر سامرا عراق متولد شد. مادر بزرگوارشان نرگس دختر امپراتور روم شرقی و پدر گرانقدرشان حسن پسر امام هادی (ع) می باشند. او زندگی خاصی را شروع کرد و هنوز هم به زندگی پر برکت خود ادامه می دهد به کیفیتی که مجهول است و سوال کردن درباره ی آن بدعت نیست.
ظاهر و تیپ حضرت : به نقل از امام صادق (ع) : سن و سال: او در سن پیران است ولی سیمای جوان دارد ناظران بر او گمان می برند چهل سال یا کمتر دارد، او با مرور شب و روز پیر نمی شود، تا پایان عمرش فرا رسد. ( بحار ، ج52، ص 285)
ریخت شناسی:رسول الله (ص): مهدی از خاندان ماست، بلند پیشانی و برآمده بینی(اثبات الهاه ج7،ص 185)
زامام باقر (ع) نقل است : روزی عمربن خطاب از امیرالمومنین درباره ی مهدی توضیح خواست . ایشان فرمودند : اما نامش حبیبم رسول خدا عهد کرده که نامش را نبرم تا خداوند او را مبعوث کند، اما سیمایش ، او جوان نه بلند قد و نه کوتاه قد، خوش صورت است ، مویش زیبا است و از سرش به شانه اش ریخته، نور صورتش سیاهی موی سر و صورتش را تحت الشعاع قرار داده است . (به نقل از فروغ تابان ولایت ص 43)
زور و قوه ی بدنی : قائم(عج) کسی است که هرگاه خروج کند ، در سن پیری است اما سیمای جوان دارد، و آنچنان قدرت جسمی دارد که اگر دستش را به بزرگترین درخت روی زمین بیندازد ، می تواند آن را از ریشه بکند ، و اگر در میان کوه ها صدایش را بلند کند سنگهای کوه ها قطعه قطعه گردد،عصای موسی(ع) و انگشتر سلیمان(ع) همراه اوست. (اعلام الوری ص 407)
ـــ وقتی قائم ما قیام کند ، خداوند شنوایی گوش ها و بینایی چشم های شیعیان ما را به گونه ای زیاد می کند که دیگر میان آنها و امام زمان پیک پست نخواهد بود . یعنی آنها مستقیما هر جا باشند با امام (ع) تماس می گیرند.(بحار ج 52 ص 336)
ـــ در عصر حکومت قائم (عج) مومنی که در شرق جهان است برادرش را که در غرب جهان است ، می بیند و برعکس مومنی که در غرب جهان است برادرش را در غرب جهان می بیند.(بحار ج 52 393)
نشانه های ظهور :
ـــ امام صادق علیه السلام فرمودند: «علامت را بشناس»تا به گمراهى نیفتى و در ضلالت قدم ننهى، دزدان راه و مدعیان دروغین نتوانند تو را به سوى خویش دعوت کنند، و این نشانى روشن براى حقیقت است. و این ندا; نداى فجرصادق است که در صبح صادق دمیده خواهد شد، و در آخر روز، شیطان آخرین تلاش خویش را براى گمراهى خلق مى نماید، و مردم را به کفر و شرک مى خواند.
ـــ ظهور حضرت حجت چنان واقعه عظیمی است که نشانه عظمتی بس سترگ را می طلبد .از طرفی این نشان باید راه را بر ادعاهای دروغین مدعیان بربندد.
واقعه « صیحه آسمانی»، «فریاد آسمانی»، « دست اشارتی از آسمان» و... همگی مصداقهای این امر عظیمند. سیطرة تکنولوژیکی انسان عصر فضا نیز بیشک نشانه ای عظیم را می طلبد تا مرهم دردهای رنج دیدگان زمین باشد! و چنین امری در ظهور نوادة پاک رسول اکرم مهدی موعود رخ می نماید.به طوری که شیاطین زمینی و آسمانی به دست و پا افتاده و در صدد تخطیه ندای آسمانی برمی آیند.ولی « حقیقت ماندنی و باطل رفتنی است».
ـــ مهدی خروج میکند و بر سر او ابر سفیدی است و از میان آن ابر یک منادی ندا سر میدهد که این مهدی خلیفه و جانشین خدا است، پس از او پیروی کنید. گفته میشود که این ندا به همه جای زمین میرسد و هر کس، آن را به زبان خود میشنود
ـــ ... «آنگاه که مردان شبیه زنان شوند و زنان شبیه به مردان، زنان بر زین اسبان نشینند و مردم نمازها را از یاد ببرند و از شهوتهای خویش فرمانبرداری کنند و خونریزی را بیاهمیت شمارند و در معاملات خویش رباخواری کنند و به زنان تظاهر کنند و بناها برپا سازند و دروغ را حلال شمارند و رشوهگیری کنند و از هوی و هوس پیروی کنند و دین را به دنیا فروشند و رابطه با خویشان نزدیک را قطع کنند و نسبت به غذا بخل ورزند و بردباری، ضعف شمرده شود و ستمکاری، افتخار. فرماندهان از تبهکاران و زناکاران باشند و وزیران از دروغگویان، امینان مردم از خیانتکاران، یاریرسانان از ستمکاران، قاریان قرآن از فاسقان. ستم پدیدار شود و طلاق بسیار و فجور و زنا آشکار شده و شهادت دروغ پذیرفته شود و مردم شرابخواری کنند، مردان بر مردان سوار شوند و زنان به زنان کفایت کنند و غنیمت گیرندگان، اموال فقیران را از آن خویش سازند صدقه دادن، زیان به شمار آید و مردم، از ترس زبان اشرار، از آنها در هراس باشند. سفیانی از شام خروج کند و یمنی از یمن و خسف بیداء (فرو رفتن زمین) در منطقه میان مکه و مدینه اتفاق افتد. پسری از خاندان محمد، میان رکن و مقام کشته شود و فریادگری از آسمان، فریاد برآورد که حق با او و پیروان اوست. آنگاه که امام خروج کند، پشتش را به کعبه تکیه میدهد و سیصد و سیزده نفر از یارانش، با او دیدار میکنند و نخستین کلماتی که بر زبان میآورند، این آیه است:
بقیة الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین
سپس امام میفرماید:
من بقیةالله (ذخیره الهی) هستم و خلیفه و جانشین خدا و حجت او بر شما و همگی این گونه بر او سلام میدهند:
السلام علیک یا بقیةالله فی أرضه.
سلام بر تو ای بقیةالله بر زمین او.
آن گاه که ده هزار مرد نزد او گرد آیند، نه مسیحیای باقی میماند و نه یهودیای و نه کسانی که غیر خدا را پرستش میکنند، مگر آنکه به او ایمان آورند و او را تصدیق کنند. ملت یکی شود، ملت اسلام؛ و هر معبودی جز خداوند بلندمرتبه در زمین باشد، از آسمان بر آن آتشی فرو میبارد و آن را میسوزاند.
......
.....
ـ شبیه بودن مردان به زنان: یا از جهت اینکه آنان مخنثاند و با آنها لواط میشود، یا از جهت نوع کارهایی که آنها انجام میدهند. یعنی کارهایشان شبیه به کارهای زنانه است و زن وارد میدانهای کار سخت و طاقتفرسا میشود که با خلقت و طبیعت ضعیف و احساسات و عاطفه سرشار او ناسازگار است. یا ممکن است شبیه بودن از نظر لباس پوشیدن، باشد همه اینها امکان دارد و ممکن است این تشابه به صورتهای دیگر هم باشد.
ـ کشتار نزد مردم امری آسان و بیاهمیت باشد.
ـ میگویند دروغ حلال است و حرام نیست.
ـ در مورد غذا بخل ورزند.
ـ امینان از خیانتکارانند. یعنی کسانی از مردم که تظاهر به نیکوکاری میکنند و مردم، آنها را امین به شمار میآورند، معلوم میشود که آنان در مال و ثروت و خون و آبروی مردم خیانت میکنند.
ـ یعنی قاریان قرآن که نیکو قرآن تلاوت میکنند، اما از قرآن فایدهای نمیبرند و به آن عمل نمیکنند.
ـ ستم پدیدار شود؛ یعنی ستم آشکار و روشن و ظاهر میشود و ستمکار ستم خویش را از ترس یا از روی شرم و حیا از کسی پنهان نمیکند.
ـ زنان ازدواج نمیکنند، بلکه زنان برای برطرف ساختن شهوت و غریزه جنسی خود از زنان دیگر بهره میبرند و به آنها کفایت میکنند و این مسأله در اسلام به «سحق» معروف است و شدیداً نهی شده و حرام است و مجازاتی ویژه دارد که در کتابهای فقهی ذکر شده است. زیرا باعث ویرانی بنیان خانواده و در نتیجه نابود ساختن امت و مردم است.
ـ هر کس اموال فقیران را به دست آورد، آن را غنیمت به شمار میآورد و آن را برای خود برمیدارد و آن را میخورد و به کسی دیگر نمیدهد.
ـ اگر کسی چیزی به صدقه دهد، آن را ضرر و زیان برای خود میداند که مالش را از دست داده و این کنایه از این است که مردم بدون رضایت و خشنودی کامل صدقه میدهند.
نشانههای عجیب و غریب
در کتاب البرهان فی علامات مهدی آخرالزمان، تألیف متقی هندی حنفی از عبدالله بن عبّاس روایت شده است که:
مهدی خروج نمیکند مگر آنکه نشانهای از خورشید به در آید.
آن نشانه آنگونه که در روایتها آمده: سری بیرون از خورشید است که ندا میدهد آگاه باشید که ولی خدا، مهدی موعود، ظهور کرد پس با او بیعت کنید.
در برخی احادیث آمده است که او جبرئیل است.
در روایتی دیگر از همین کتاب آمده است:
محمد بن علی(ع) گفت:
مهدی ما را دو نشانه است که آن دو نشانه، از زمانی که خداوند آسمانها و زمین را آفریده، وجود نداشتهاند. در شب اول ماه رمضان، ماه گرفتگی پیش میآید و در نیمه ماه، خورشید گرفتگی اتفاق میافتد.
در شرح این روایت باید گفت: با توجه به علم ستارهشناسی غیر ممکن است پدیده ماه گرفتگی در اول ماه اتفاق بیفتد و به همین دلیل است که این اتفاق در تاریخ خورشید و زمین و هستی اتفاق نیفتاده است.
همچنین از نظر علم ستارهشناسی، روی دادن پدیده خورشیدگرفتگی در اواسط ماه، امری غیر ممکن است.
علاوه بر این، طلوع خورشید از سمت مغرب نیز غیر ممکن است. زیرا این امر مستلزم این است که زمین به دور خورشید بچرخد و این مسئله، از ابتداییترین مسائل و غیر ممکنترین آنهاست؛ زیرا این نوع چرخش، در حقیقت بر خلاف قوانین و سازمان جهان و نیروی جاذبه است.
امّا آفرینندة توانا بر همه چیز، این امور غیر ممکن را به عنوان نشانههایی برای اجازة ظهور ولیاش و اجرا کننده دینش، امام مهدی(ع) انجام میدهد.
خسوف و کسوف در این حدیث آمده و مسأله طلوع خورشید از سمت مغرب در برخی حدیثهای دیگر آمده است.
فتنهها، بدترین فتنهها
متقی هندی حنفی در ادامه از الحکم ابن عتبه نقل میکند:
به محمد بن علی(ع) گفتم: شنیدهام که از شما مردی خروج میکند که در میان این امت، عدالت را اجرا میکند. گفت: ما بدان چه مردم آن را میبینند، امید داریم و اگر حتی یک روز بیشتر از دنیا باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانی میکند تا آنچه این امت امید و آرزوی آن را دارند، پیش بیاید، امّا پیش از آن، فتنههایی خواهد بود. بدترین فتنهها که انسان صبح را به شب میرساند، در حالی که کافر است. پس هر کدام از شما این زمان را درک کرد، باید از خدا بترسد و باید خانهنشین شود.
در توضیح این روایت باید گفت: «من احلاس بیته» یعنی کسی که خانهاش را ترک نمیکند و کنایه از این است که شخص، داخل مذهب و راه باطل مردم نمیشود. این خبر بدین معنی نیست که مردم به حال خود رها میشوند و امر به معروف و نهی از منکر انجام نمیشود، زیرا این دو واجب بزرگ که واجبات دیگر در گرو آنها هستند، رها میشوند.
معنی این حدیث، مفهوم همان عبارت دیگری است که در حدیث آمده است
کن فی الناس و لا تکن معهم.
در میان مردم باش لیک با آنها مباش.
این کاری بس سخت و دشوار است، اما تا زمانی که دستور بودن در میان مردم و آمیختن با آنها باشد، باید این کار را انجام داد تا شخص، آنها را امر به معروف و نهی از منکر کند.
در این کتاب هم چنین از حضرت اباعبدالله حسین بن علی(ع) نقل شده است:
چون نشانهای از آسمان به صورت آتشی بزرگ از جانب مشرق، در شبانگاهان دیدند، آن گاه زمان فرج آل محمد یا فرج مردم است و آن گامهای مهدی(ع) است.
در ینابیع المودة در مورد تفسیر این آیه که اگر بخواهیم آیتی از آسمان بر آنها فرو فرستیم از ابوبصیر و ابن جارود از امام باقر(ع) نقل شده است که ایشان گفتند: «این آیه در مورد قائم نازل شده و یک منادی از آسمان به نام او و نام پدرش ندا سر میدهد.»
و ....